مادر جان!
مثل تو غصه دارم و هم درد حیدرم
دشمن شبانه ننگ به لوح زمانه زد
در پیش اهل خانه ام آتش به خانه زد
از درب خانه شعله آتش زبانه داشت
آن بی حیا به روی دلم داغ می گذاشت
ای وای من که هیچ زجورش ابا نکرد
از پیری و سفیدی مویم حیا نکرد
با دست بسته ام به بر کودکان من
انگار داشت از سر کین قصد جان من
در بین شعله ها به زمینم کشید و برد
مانند مرتضی به زمینم کشید و برد
نظرات شما عزیزان: